خون گریه هایم نذر چشمانت ،غریب روزگار
من از تو می گویم ،تو ای آتشفشان بردبار!
حرفی بزن !لب باز کن!
آه ای صبور داغدار
امشب تمام قدرتت را در صدایت جمع کن
بر فرق این تاریخ ،از عمق جگر آتش ببار!
غم، شعلههای سینه ات را سمتشان پرتاب کن
بگذار در هرم نفس هایت بسوزد روزگار
زیباترین ایهام شعرت را نفهمیدند، نه؟
آن قلب هی یخ زده ،آن توده های سرد و تار
خون گریه هایم را فقط در سوگ تو خواهم نوشت
تنهاترین سردار!ای مرد آفرین بی سوار!!!
به پای خیز که دل ها زشوق آب شوند
که ذره ها به طفیل تو آفتاب شوند
بخوان به نام "باسم ربک الاعلی"
که لاله ها همه پیمانه گلاب شوند
سمند صاعقه زین کن ،خدا نکرده مباد
که بی عدالتی و جهان هم رکاب شوند
شتاب کن،که روان های تشنه ایمان
رها زپنجه تردید و اضطراب شوند
به یک اشاره تو، برگ های پاییزی
لطیف و تازه چون نیلوفران آب شوند
بخوان حدیث محبت،که بردگان سیاه
در این کویر ،درخشان تر از شهاب شوند
یتیم آمنه ! اصحاب سرسپرده ات
و طلایه داران ظفرمند انقلاب شوند
سحر آید"امن یجیب" می خوانند
امیدوار دعاهای مستجاب شوند
بگیر دست علی را که با امیر عرب
مجاهدان ،همه پیروز و کامیاب شوند
چه جای حیرت اگر یازده ستاره و ماه
به جانشینی خورشید،انتخاب شوند
رحلت رسول اکرم محمد مصطفی خاتم النبیین بر تمامی امتش تسلیت باد