سفارش تبلیغ
صبا ویژن
هرگاه خداوند، بنده ای را گرامی بدارد، او را به دوستیِ خود مشغول می سازد . [.امام علی علیه السلام]
لوگوی وبلاگ
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :10
بازدید دیروز :3
کل بازدید :30703
تعداد کل یاداشته ها : 44
103/9/8
7:45 ص

خدایا, اگر خوابم بیدارم کن و اگر خزانم , بهارم کن . اگر درهزار توی شب گم شده ام , جاده صبح را نشانم بده و اگر از تو دور مانده ام در نزدیکی دستان گرم خود مکانم بده!

خدایا ,اگر تو روبروی من ندرخشی , هیچ یک از پنجره های جهان را باز نخواهم کردو اگر تو به رویم لبخند نزنی , شکوه ها و گلایه هایم را آغاز نخواهم کرد.

خدایا, از عقربه های ساعت گله دارم که زمان را با خود بردندو مرا میان زمین و آسمات بلا تکلیف گذاشتند. از روزگار گله دارم که هیچ گاه دست مرا به گرمی نفشرده و پیوسته مرا به سایه سپرده , از خودم گله دارم که هرگز پاهایم را به دور دستها نفرستادم و قلب فرسوده ام را زیر باران تند بهاری نشستم.

خدایا, کاش حرف عاشقانه ای بودم و دهان به دهان می گشتم . کاش شاخه ای سر سبز بودم و پرنده های فقیربر شانه ام می نشستند, کاش نرده ای بودم و مسافران خسته به من تکیه می دادند. کاش پشت پرده شب پنهان نمی شدم, کاش اینچنین و آنچنان نمی شدم , کاش وقتی باران می باریدبه خیابان می رفتم تا ناخنهایم شکوفه بدهند.

خدایا , این پوست را که تو را دوست دارد, چگونه از خود جدا کنم؟ اشکهایم را که تو در قطره قطره آن پیدایی, چگونه در دستمالی کهنه بپیچم و در صندوق بگذارم ؟ غمهای مقدسم را که اصل و نسب آنها به تو می رسد, چگونه از یاد ببرم؟

خدایا امروز که پنجره ای برای تماشا و حنجره ای برای صدا زدن فرشتگان ندارم, امیدم به توست پس بی آنکه نامم را

بپرسی و دفتر های دیروزم را ورق بزنی , دوستم داشته باش....!


91/2/27::: 9:4 ص
نظر()
  
  

خدایا کنار پنجره می ایستم و مثل کسی که زیر باران خیس شده به تو نگاه می کنم و حرفهایم را برایت روی طاقچه , نزدیک گلهای شمعدانی می چینم . کاش تا قیامت بتوانم کلمه ها را یکی ,یکی روی هم بگذارم و کوهی سترگ بسازم , آنگاه چون شاعری دلشکسته از این کوه بالا بیایم و به تو سلام کنم. خدایا , می خواهم تا روزی که اسرافیل در صور خود می دمد با تو حرف بزنم . دعا کن صدایم نگیرد و کنار زنبق های عاشق از پا نیفتم . من در دل سنگهای سخت , در گلبرگهای نیلوفران تنها , در آواز کوتاه زنجره ها تو را جستجو می کنم کاش صدایم را لای برگهای درخت گردو پیچیده ام بشنوی . کاش راه مزرعه ابرها را به من نشان بدهی , کاش موجهای کهنه دریا بخاطر بیاورم . خدایا می خواهم کبوتری تازه سال باشم یا شکوفه ای بر شاخه درخت نارنج , می خواهم زندگی را بی دریغ دوست داشته باشم و در همین فرصت کوتاه زیستن فقط نام تو بر لبم باشد. می خواهم جور دیگری از تو بنویسم. می خواهم به شکل تازه ای کفشایم را بکنم و تا درگاه تو جلو بیایم . خدایا من از روزهای دود گرفته گریزانم و به شبهایی که مهتابی زیبا در دست دارند , پناه می برم , من از مردگان نمی ترسم و از سایه ها و کلاغها هراسی ندارم , من با نام توبه آسمان بر می گردم . خدایا بی آنکه نانی در دستهایم باشد و قبل از اینکه شعرهایم به خواب بروند تورا ستایش می کنم .خدایا قبل از اینکه گیسوانم سفید شوند و دست و پا بسته از صفحه شطرنج هستی بیرون بیایم , مرا به تالارهای بلورین سپیده ببر تا برای پلکهای خواب آلود ترانه بیداری بخوانم.


91/2/23::: 9:55 ص
نظر()
  
  

عمریست با سکوتی پر از غم و فریاد در برهوت بی کسی , تنها مانده ایم ودر کنار درخت خشک زندگی عاشقا نه و بی صبرانه چشم انتظار نشسته ایم و با غربت چشمهای خسته خود به جاده بی انتهای پر از مه می نگریم تا شاید قاصدکی خوش خبر بیاید و مژده آمدنت را برایمان بیاورد که ما هر روز و هر لحظه در انتظار طلوع خورشیدعدالتت نشسته ایم, ای گل نرگس


  
  

خدایا ندیشه‌ام را در مسیری معنوی و روحانی قرار ده، تا روحم را با تو درآمیزم، و لذت ِ بودن ِ با تو را در لحظه لحظه‌ی زندگی‌ام دریابم.
خدایا، اندیشه‌ام را چنان محکم ‌ساز که به حقیقت و عقلانیت متعهد باشم، و تنها بر پایه فهم و تشخیص خودم از زندگی، زندگی کنم، تا بتوانم از آنچه جامعه و دیگران از من می‌خواهند فراتر بروم.
خدایا، به من بینشی عطا کن که هیچ وقت خود را با دیگران مقایسه نکنم، بر آنهایی که از من برتر هستند حسد نورزم، و بر آنها که پایین ترند فخر نفروشم، و بر آنچه دارم قناعت کنم و همواره در این اندیشه باشم که از آنچه در حال حاضر هستم، فراتر بروم.
خدایا، به من فهمی عطا کن تا تفاوتهای خود با دیگران را دریابم، و بفهمم که با شخصیت منحصربه فردی که دارم قاعدتا زندگی منحصربه فردی نیز برای خود خواهم داشت، که از جهاتی می تواند متفاوت از زندگی دیگران باشد، مهم آن است که به تفاوتهای خودم و تفاوتهای دیگران احترام بگذارم و زندگی ام را منطبق با آن چه هستم، شکل ببخشم.
خدایا، توانایی ِ عشق به دیگری را در وجودم بارور ساز، تا انسان ها را خالصانه دوست بدارم، و بهترین لحظات لذت زندگی ام، لحظاتی باشد که بدون هیچ نوع چشمداشتی، خدمتی به همنوع ام می کنم.
خدایا، مرا از هر نوع نفرت و کینه ای که حوادث تلخ روزگار بر وجودم نهاده است، رها کن، تا با رهایی از نفرت و کینه، بتوانم دیگران را آن طور که هستند، بپذیرم و دوست بدارم.
خدایا، فهم مرا از زندگی آن چنان ژرف ساز تا قوانین آن را دریابم، و بفهمم که در زندگی چیزهایی هست که قابل تغییر نیست، قوانینی هست که از آنها تخطی نمی توان کرد، تا ساده لوحانه نپندارم که هر آنچه می خواهم را می توانم داشته باشم، و هر آنچه آرزو می کنم خواهم داشت.
خدایا، این توانایی را به من عطا فرما تا در لحظه لحظه زندگی ام، در لحظه حال و برای آنچه هم اکنون می گذرد زندگی کنم، و زیبایی ها و شادی هایی که هم اکنون از آن برخوردار هستم را با اندیشیدن بیش از حد به گذشته ای که دیگر پایان یافته است، و دغدغه بیش از حد برای آینده ای که هنوز نیامده است، نادیده نگیرم.
خدایا مگذار که در بند گذشته باقی بمانم، و چنان تعهد و دغدغه ی کشف حقیقت را در درونم شعله ور ساز که هیچگاه بخاطر آنچه در گذشته حقیقت می دانسته ام و آبرو ، حیثیت و شخصیت اجتماعی ام بدان وابسته است، از حقیقت هایی که هم اکنون بدان ها دسترسی می یابم، و ممکن است همه آنچه در گذشته حقیقت می دانسته ام به چالش بکشد و بی اعتبار سازد‏، محروم نمانم.
 خدایا، مرا به انضباطی درونی متعهد کن، تا بفهمم و بدانم که هر کاری که دوست دارم و از آن لذت می برم را مجاز نیستم که انجام دهم.
خدایا، کمکم کن تا عمیقا دریابم که زندگی بیش از آنچه اغلب می پندارند جدی است، و برای هیچ انسانی استثنا قائل نمی گردد، همه ما برای آنچه می خواهیم و در آرزوی آن هستیم باید تلاش کنیم و شایستگی و لیاقت به دست آوردن آن را داشته باشیم. خدایا، به من بیاموز که بدون شایستگی و لیاقت داشتن چیزی، نخواهم که تو آن را از آسمان برایم بفرستی. و در آخر ؛ خدایا، نعمت سکوت را بر من ارزانی دار ، تا در آن لحظاتی که طنین زندگی روزمره در درونم آرام می گیرد، نوای دلنشین و آرامش بخش حضور تو در روح و وجودم، مرا گرم و آرام سازد.

 


  
  

روزی خواهی آمد 

این آدینه نیز نیامدی و من بی قرارتر از همیشه چشم در راهم , من هنوز هم چشم به عقربه های زمان دوخته ام , ثانیه ها,دقیقه ها و ساعتها می گذرند و من همچنان انتظار می کشم , شاید این آدینه با لبخندی زیبا و مهربان بیایی . من هنوز هم چشم انتظارم و ایمان دارم روزی خواهی آمد . گل نرگس

 

وقتی از تو می نویسم, ورق سرمست از شادی می گردد و قلم به رقص در می آید , نمی دانم چه رازی در نامت نهفته است که هر گاه از تو می نویسم تمام وجودم به وجد می آید , اما قلم نیز همچون قلبم می لرزد و اشک می ریزد که باز هم انتظار , انتظار ...مولای من بیا....بیا که عاشقانه به انتظارت نشسته ایم , بیا تا آدینه ها رنگ سبز عشق را به خود بگیرند و خورشید به تو تعظیم و ماه به احترام تو ستاره ها را فرش راهت کند, بیا تا جای قدمهایت بوسه گاه عاشقان شود و تلائلوئ نگاهت بر جانهای خسته مان بنشیند , بیا تا آسمان به شوق دیدارت اشک بریزد و گلهای لاله به استقبالت بیایند . به امید آنروز


  
  
   1   2      >