سفارش تبلیغ
صبا ویژن
دشمن ترینِ بندگان نزد خداوند سبحان، کسی است که جز در اندیشه شکم و شرمگاهش نیست . [امام علی علیه السلام]
لوگوی وبلاگ
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :13
بازدید دیروز :8
کل بازدید :28510
تعداد کل یاداشته ها : 44
103/2/16
5:32 ع

دستی به هوا رفت و دو پیماانه به هم خورد         در لحظه "می" نظم دو تا شانه به هم خورد
دستور رسید ار ته مجلس به تسلسل                 پیمانه  "می" تا سر میخانه به هم خورد
دستی به هوا رفت و به تایید همان دست           دست همه ی قوم صمیمانه به هم خورد
لبیک علی قطره ی باران به زمین ریخت           "لبیک علی "نور و تن دانه بهم خورد
یک روز گذشت و شب مستی به سر آمد             یعنی سر سنگ و سر دیوانه به هم خورد
پس باده پرید از سرمستان و پس از آن              بادی نوزید و در یک خانه به هم خورد
 عید غدیر ، روز به  ولایت رسیدن مولی الموحدین ، امیر المومنین ، علی بن ابیطالب  
                  بر تمامی شیعیان و ولایتمدار آن حضرت تبریک و تهنیت باد.


93/7/20::: 9:16 ص
نظر()
  
  

دیروز شیطان را دیدم . درحوالی میدان  بساطش  را پهن کرده بود ، فریب می فروخت . مردم دورش جمع شده بودند، هیاهو می کردند و هول می زدند و بیشترمی خواستند. توی بساطش همه چیز بود : غرور،حرص،دروغ و خیا نت ،جاه طلبی و ..... هر کس چیزی می خرید و در ازایش چیزی می داد.بعضی ها تکه ای از قلبشان را می دادندو بعضی پاره ای از روحشانرا. بعضی ها ایمانشان را می دادند و بعضی آزادگیشان را . شیطان می خندید و دهانش بوی گند جهنم می داد . حالم را به هم می زد . دلم می خواست همه نفرتم را توی صورتش تف کنم . انگار ذهنم را خواند. موذیانه خندید و گفت : من کاری با کسی ندارم ، فقط گوشه ای بساطم را  پهن کرده ام و آرام نجوا می کنم .  نه قیل و قال می کنم و نه کسی را مجبور می کنم چیزی از من بخرد.  می بینی ! آدم ها خودشان دور من جمع شده اند . جوابش را ندادم آن وقت سرش را نزدیک ترآورد  و  گفت :
البته تو با اینها فرق می کنی تو زیرکی و مومن . زیرکی و ایمان، آدم را نجات می دهد. اینها ساده اند و گرسنه . بجای هر چیزی فریب می خورند. از شیطان بدم میآمد . حرفهایش اما شیرین بود . گذاشتم که حرف بزند و او هی گفت و گفت و گفت. ساعتها کنار بساطش نشستم تا اینکه چشمم به جعبه ای عبادت افتاد  که لابلای چیزهای دیگر بود . دور از چشم شیطان آن را برداشتم و توی جیبم گذاشتم . با خودم گفتم : بگذار یک بار هم او فریب بخورد. به خانه آمدم و در کوچک جعبه عبادت را باز کردم توی آن اما جز غرور چیزی نبود . جعبه عبادت از دستم افتاد و غرور توی اتاق ریخت . فریب خورده بودم  ،فریب. دستم را روی قلبم گذاشتم ، نبود ! فهمیدم که آن را کنار بساط شیطان جا گذاشته ام. تمام راه را دویدم . تمام راه لعنتش کردم . تمام راه خدا خدا کردم .می خواستم یقه نامردش را بگیرم.عبادت دروغی اشک را توی سرش بکوبم و قلبم را پس بگیرم. به میدان رسیدم ، شیطان اما نبود. آن وقت نشستم و های های گریه کردم . اشک هایم که تمام شد ،بلند شدم. بلند شدم تا بی  دلی ام را با خود ببرم که صدایی شنیدم ،صدای قلبم را.و همان جا    بی اختیار به سجده افتادم و زمین را بوسیدم به شکرانه قلبی که پیدا شده بود
.


93/5/30::: 3:5 ع
نظر()
  
  

 

 

ای نخست همیشگی یکتا       آفتاب قدیمی دنیا
سیب سرخ بهشت پیغمبر       یک سبدیاس بر جمال شما
ابتدایت همیشه نامعلوم          انتهای تو نیز ناپیدا
راستی گر نباشی ای بانو        چه غریب است حرفهای خدا
خانه ات پایتخت این عالم         حجت من حدیث سبز کساء
فاطمه ای فرشته خیرات         برتو و خاندان تو صلوات 
چشم هایت ستاره می بارد     مثل خورشید روشنی دارند
نور ماه و ستاره و خورشید     چقدر پیش چشم تو تارشد
جلوه کردی و از مکان خودت   آمدی و فرشته ها دارند
از بلندای عرش تا    مکه         سر راه تویاس میکارند   
آمدی و تمام هرچه که هست   به مقام تو سجده می آرند  
فاطمه ای فرشته خیرات       برتو و خاندان تو صلوات 
توفرادا،تو فرد ،تو توحید       تو مساوی سیزده خورشید
تو همان سیب روشنی که ازل از درخت خدا پیمبر چید
تو رسولی ولی به طرز دگر   مرتضایی ولی به شکل جدید
معجر روشن تو هیجده سال به خودش رنگ آفتاب ندید
شب ندارد مدینه ام با تو   السلام علیک یا خورشید  
فاطمه ای فرشته خیرات         برتو و خاندان تو صلوات 
سرتو روی بالش پر بود         جلوه ات جلوه ای معطر بود
نان تو از بهشت میآمد          آب نوشیدنت کوثر بود
مثل یک گنبد طلایی شهر   پشت بامت پر از کبوتر بود
آمدی و ملائک بالا           عرض تبریکشان به حیدر بود
روز میلاد تو برای رسول        به خداوند روز مادر بود
فاطمه ای فرشته خیرات     برتو و خاندان تو صلوات 

 


93/2/7::: 1:56 ع
نظر()
  
  

خون گریه هایم نذر چشمانت ،غریب روزگار
من از تو می گویم ،تو ای آتشفشان بردبار!
حرفی بزن !لب باز کن!
آه ای صبور داغدار
امشب تمام قدرتت را در  صدایت جمع کن
بر فرق این تاریخ ،از عمق جگر آتش ببار!
غم، شعلههای سینه ات را سمتشان پرتاب کن
بگذار در هرم نفس هایت بسوزد روزگار
 زیباترین ایهام شعرت را نفهمیدند، نه؟
آن قلب هی یخ زده ،آن توده های سرد و تار
خون گریه هایم را فقط در سوگ تو خواهم نوشت
تنهاترین سردار!ای مرد آفرین بی سوار!!!
 


92/10/9::: 10:39 ص
نظر()
  
  

به پای خیز که دل ها زشوق آب شوند
که ذره ها به طفیل تو آفتاب شوند
بخوان به نام
"باسم ربک الاعلی"
که لاله ها همه پیمانه گلاب شوند
سمند صاعقه زین کن ،خدا نکرده مباد
که بی عدالتی و جهان هم رکاب شوند
شتاب کن،که روان های تشنه ایمان
رها زپنجه تردید و اضطراب شوند
به یک اشاره تو، برگ های پاییزی
لطیف و تازه چون نیلوفران آب شوند
بخوان حدیث محبت،که بردگان سیاه
در این کویر ،درخشان تر از شهاب شوند
یتیم آمنه ! اصحاب سرسپرده ات
و طلایه داران ظفرمند انقلاب شوند
سحر آید
"امن یجیب" می خوانند
امیدوار دعاهای مستجاب شوند
بگیر دست علی را که با امیر عرب
مجاهدان ،همه پیروز و کامیاب شوند
چه جای حیرت اگر یازده ستاره و ماه
به جانشینی خورشید،انتخاب شوند
رحلت رسول اکرم محمد مصطفی  خاتم النبیین بر تمامی امتش تسلیت باد


  
  
<      1   2   3   4   5   >>   >