سفارش تبلیغ
صبا ویژن
رحمت خدا، حاملان قرآن را فرا گرفته استو آنان به نور خداوند ـ عزّوجلّ ـ پوشیده شده اند. ای حاملان قرآن ! با بزرگداشتِ کتابش با خدا دوستی کنید، تا شما را بیشتردوست بدارد و شما را محبوب خلقش گرداند. [رسول خدا صلی الله علیه و آله]
لوگوی وبلاگ
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :10
بازدید دیروز :8
کل بازدید :28507
تعداد کل یاداشته ها : 44
103/2/16
5:22 ع

 

چشم های خرابه روشن شد،السلام علیک سر،بابا
می پرد پلک زخمیم از شوق,ذوق کرده است ایقدر بابا

در فضای سیاه دلتنگی ، چشم هایم سفید شد ازداغ
سوختم،ساختم بدون تو،خشک شد چشم من به دربابا
این سفر را چگونه طی کردی؟ با شتاب آمدی تنت جا ماند
گاه با پای نیزه می رفتی،گاه گاهی به پای سر بابا
از نگاهم گدازه می ریزد،اشک نه خون تازه می ریزد
سینه آتشفشانی از داغ است،دخترت کوه خون جگر بابا
گوشه ی این قفس گرفتارم، شورپرواز در سرم دارم
تکه ای آسمان اگر باشد،قدر یک مشت بال و پر بابا
شعله ور شدکبوتر بوسه،سوخته شاخه لبان تو
خیزران از لبان شیرینت ،قند دزدیده یا شکر بابا
شام سرتابه پا همه چشمند،قد و بالای من تماشا شد
من شهیدنگاه می باشم ، کشته ی این همه نظر با با
دارم از داغ کوچه می گویم ،باغ آتش ،بهشت پهلویم
 با تمام وجود حس کردم،مادرت را پشت در با با
قدری آغوش عمه پوشیدم,کاش میمردم  و نمیدیدم
یا که معجزه بده همین حالا یا که امشب مرا ببر بابا
طعنه ها قد کمانی اش کردند,تیر شددر نگاهشان هر بار
تا به من خیره شدنگاه سنگ،سینه ی اوشد سپر بابا
نه ! از این بیشتر نمی خواهم,تا که سر بار خواهرت باشم
جان عمه نرو بدون من،قصه ی من رسیده سر بابا!!!!
شهادت کودک 3 ساله  دشت نینوا و مظلومه شام ،حضرت رقیه (س) بر تمامی شیعیان تسلیت و تعزیت باد.

 

 


92/9/17::: 10:54 ص
نظر()
  
  

پشت امواج آبی اروند,می فرستیم قاصدک هارا 
   خبری نیست در دل داریم, بپذیر نذریه ی ما را
توی شعرم هنوز عاشوراست, ساعتش روی عصر خوابیده
  مردمی خواهم اینکه بردارد,از بلندای نیزه سرها را
ماه من پشت می کند امشب،توی صحرای خسوف می تابد
  تا به چشمش نبیند از امروزتا ابد شکل نحس دنیا را     
بی شک آن شب خدای اشعارم،از خدا بودنش بدش آمد
 لحظه ای که از او طلب کرد، کودک خردساله بابا را 
ناله می زدعمو بابا کو؟ مادرش زل به آسمان می زد  
  به گمانم که پر کشیده و رفت،که بگیردسراغ آنها را
توی شعرم هنوز عاشوراست،خبر ناگوار می آید
توی بغضم هنوز می شویم،بال خونین قاصدک ها را......
ایام سوگواری سالار شهیدان ،سید جوانان اهل بهشت،حسین بن علی و یاران با وفایش بر تمامی شیعیان تسلیت و تعزیت باد


  
  
دشت غوغا بود غوغابود غوغا در غدیر            موج می زد سیل مردم , مثل دریا در غدیر
تشنگی ها بود و توفان بود و شن بود و غبار    محشری از هر چه با خود داشت صحرا ,در غدیر
کاروان آرام و بی تشویش لنگر می گرفت            تا بگیرد کاروان سالارشان جا در غدیر 
گردها خوابید کم کم , کاروان خاموش شد     تا پیامبر خود چه خواهد گفت آیا در غدیر

تا افق انبوه مردان صحاری بود و دشت    و سکوتی تاکند آن مرد,لب وا در غدیر   
مرد اما با نگاهی گرم در چشمان شوق  جستجو می کرد محبوبش علی را در غدیر
                       پس به مردان عرب فرمود: بعد از من علی است
                           هرکه من مولای اویم اوست مولا در غدیر 
گردها خوابید ه بود و کاروان خاموش بود      خوانده میشد انتهای قصه ی ما در غدیر      
    
    در شکوه کاروان, آن روز با آهنگ زنگ       بی گمان باری رقم می خورد فردا در غدیر                                   
    ای فراموشان باطل ! سر به پایین افکنید!              چون پیمبر دست حق را برد بالا در غدیر 
حیف! اما کاروان منزل به منزل می گذشت       کاروان می رفت و حق می ماندتنها در غدیر 

                       عید بزرگ امامت و ولایت امیر المومنین بر تمامی شیعیانش مبارک باد 

  

 

 


  
  

 

پشت آن کوه بلند     یا کناردریا        یابه هنگام طلوع خورشید    در کنار تسنیم  یا که در کلبه تنهایی عشق   وسط جنگل سرسبز و قشنگ    یا که در زمزم آن رود خروشان و بلند    یا که زیر فراوانی برف  
واژه هایم گم شد   در کنار نفس باد صبا    یاکه در شبنم تنهایی پروانه بالای درخت   یا که در برکه ی نیلی ده عشق آباد   یا کنار گلدان   یا که در کنج حیات  در کنار آن حوض     بغل تنگ بلور ماهی   یا که در روشنی ماه درخشان شب چهاردهم   واژه هایم گم شد   و به دنبال شقایق رفتم    تا سراغش گیرم   تا شقایق که مرا دید بخندیدو بگفت:   واژه های من هم مثل تو گم شده است    و به  دنبال گل یاسمن و نرگس و رز    همگی گفتند: واژه های ما هم      مثل تو گم شده اند.  همه دریاها  همه جنگلها  همه آدم ها  جملگی میگفتند : واژه های ما هم  مثل تو گم شده اند   در کنار قرآن  وسط سجاده  در هیاهوی خیال ذهنم   با خودم میگفتم:    واژه هایم پی کو؟    ناگهان بانگی گفت : لای قرآن هستند لای قرآن را من  زود پیدا کردم   واژه های همگی  لای قرآن بوده است
.                                   

 


  
  

 

 

   روز معلم

زنگ ها  را  زدی و در  سخنی   می شکنم         و مرا هیچ  نفهمید  کسی از   سخنم 

دست های همه کس مشق مرا خط زده است        پرم از ترس معلم که چه راهی بزنم

باد بادک شده  بودند    ورق   های       دلم        باز در درس عظیم   مدرسه انداختنم

گفت استاد  که  تکلیف تو  امشب  درد است        باز صد  مرتبه  بنویس  که  نشناختم

بروید عقربه ها آخر  این  زنگ    کجاست ؟        به عجب مدرسه ای  درقفس انداختنم

سر تنبیه  مرا  چوب  نگاهی    کافی است          به صدای نفس گل بزنی    می  شکنم

زنگ را می زنی و صفر شدم در همه چیز       زهمان  نقطه  آغاز  تهی  ساختنم

باز پای  ورقه    نیستی ام   امضا      شد         باز کندم ورقی را و نوشتم که منم

زدرت راندی و این اول مهر است هنوز          باز رد می شوم و باز نگه داشتنم

           دلم از پشت دربسته ی دستورزبان صرف می کرد  تو را  

                             می شکنی می شکنم

این نوشته تقدیم به خواهر و معلم عزیزم م. روشنا  و به تمام معلمین زحمت کش . روز معلم مبارک


 


  
  
<      1   2   3   4   5   >>   >