سفارش تبلیغ
صبا ویژن
دانش را بجویید که آن رشته میان شما وخداوند است . [پیامبر خدا صلی الله علیه و آله]
لوگوی وبلاگ
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :11
بازدید دیروز :7
کل بازدید :28600
تعداد کل یاداشته ها : 44
103/2/29
6:25 ع

حتی اگر ابرهای لجباز کنار نروند , حتی اگر ماه از خواب بیدار نشود و خورشید در افق راه نرود باز هم آسمان را دوست دارم . حتی اگر یک سیاره هم در منظومه شمسی نداشته باشم , حتی اگر یک ستاره هم چشمک نزند و  نتوانم پرهای جبرئیل را لمس کنم باز هم آسمان را دوست دارم . صبح تا غروب در ایوان کوچک خانه ام می نشینم و به عطرهای سر به زیری زل می زنم که از کنار درختان رد می شوند و نام تو را زمزمه می کنند.

-تا وقتی تلفظ نام تو را از یاد نبرده ام این دفتر فرسوده پیش رویم گشوده خواهد ماند. تا وقتی باران می بارد, تا وقتی باران می بارد, تا وقتی رودخانه ای در قلبم جاریست به دریای دستان تو می ریزد, تا وقتی شمعها روی تاقچه اتاقم روشن است و پروانه ها ترانه عاشقی را بلدند این دفتر فرسوده را پر از شعر های ناب خواهم کرد, شعرهایی ناب خواهم کرد, شعرهایی که با نام تو آغاز شوند.

بگذار به همه باغهای جهان سفر کنم و شاخه شاخه گل های سرخ برایت بچینم, بگذار با تو گل بگویم و عشق بشنوم, بگذار یک بار دیگر در کلاچای با تو چای بنوشم و از قاصدکی که فردا خواهد آمد حرف بزنم , بگذار پرستوها و سهره ها از سر انگشتانم به سمت تو برگیرند, بگذار این شاخه خشکیده انجیر با دستهای خیس تو شکوفه کند.

چقدر سخت است شاعر خیابان بودن ,چگونه این همه درخت , این همه برگ سبز عاشق را بسرایم؟ چقدر سخت است دنبال کلمات تازه از پنجره اتوبوس ,بیرون را نگاه کردن ودر جوی های بی آب به جستجوی دریا رفتن, چقدر سخت است آدمکهای برفی را فراموش کردن و پیراهن بهار را از تن کندن و لباس گرم تابستان پوشیدن , چگونه بدون عینک و خودکار , دل تنگم را برایت معنا کنم؟

چه کسی مرا به سمت تیر می برد و یک پنجره کوچک و چند برگ کاغذ سپید به من می دهد ؟ چه کسی یک لیوان آب خنک چشمه را به من تعارف می کند؟ چه کسی با من زیر درخت بید می نشیند و قصه لیلی و مجنون میخواند ؟ چه کسی روی زخمهای استخوانم مرهمی از شبنم و مهتاب می گذارد؟ چه کسی نام مرا به درختان نارنج و لیمو خواهد گفت و شعر های ناتمام مرا به پایان خواهد رساند؟  

  


91/3/21::: 11:17 ص
نظر()
  
  

نردبان دلم شکسته است می شود برای من کمی دعا کنید؟ یا اگر خدا اجازه می دهد کمی  بجای من خدا خدا کنید ؟ راستش دلم شکسته مثل یک نماز بین راه خسته و شکسته است می شود برای بیقراری دلم سفارشی به آن رفیق باوفا , خداکنید؟


91/3/7::: 7:43 ص
نظر()
  
  

زندگی برکه خشکیده نیست, زندگی چشمه روانی ست در بستر عشق و امید ,

زندگی آتش خاموشی نیست ,

 زندگی خورشید است, گرم, زیبا و پرنور ,

زندگی دشت قشنگی ست در اندیشه ما....!

 

مناجات

وقتی به قاب خالی آینه می نگرم تورا می بینم , در چشمهای بارانی و در نگاه مشتاق بی قراری من, سایه ای از تو هویداست. با وجود تو فصل خزان عمرم سر سبز و بهاری و همه جا پر از عطر زندگی می شود. من ازآمدن فردای بی تو می ترسم, اگر تو نباشی من چون شمعی روبه باد محکوم به خاموشی هستم ,من تورا می خواهم و تورا از ته دل می خوانم , من نمی دانم که چرا بین ما این فاصله است , من همه فریادم و سکوتم پرحرفهای نگفته است . دلم تنگ وغروب نزدیک است , من به مناجات با تو محتاجم ,پس مرا دریاب....!

 

 

 


91/3/6::: 7:32 ص
نظر()
  
  

خدایا, اگر خوابم بیدارم کن و اگر خزانم , بهارم کن . اگر درهزار توی شب گم شده ام , جاده صبح را نشانم بده و اگر از تو دور مانده ام در نزدیکی دستان گرم خود مکانم بده!

خدایا ,اگر تو روبروی من ندرخشی , هیچ یک از پنجره های جهان را باز نخواهم کردو اگر تو به رویم لبخند نزنی , شکوه ها و گلایه هایم را آغاز نخواهم کرد.

خدایا, از عقربه های ساعت گله دارم که زمان را با خود بردندو مرا میان زمین و آسمات بلا تکلیف گذاشتند. از روزگار گله دارم که هیچ گاه دست مرا به گرمی نفشرده و پیوسته مرا به سایه سپرده , از خودم گله دارم که هرگز پاهایم را به دور دستها نفرستادم و قلب فرسوده ام را زیر باران تند بهاری نشستم.

خدایا, کاش حرف عاشقانه ای بودم و دهان به دهان می گشتم . کاش شاخه ای سر سبز بودم و پرنده های فقیربر شانه ام می نشستند, کاش نرده ای بودم و مسافران خسته به من تکیه می دادند. کاش پشت پرده شب پنهان نمی شدم, کاش اینچنین و آنچنان نمی شدم , کاش وقتی باران می باریدبه خیابان می رفتم تا ناخنهایم شکوفه بدهند.

خدایا , این پوست را که تو را دوست دارد, چگونه از خود جدا کنم؟ اشکهایم را که تو در قطره قطره آن پیدایی, چگونه در دستمالی کهنه بپیچم و در صندوق بگذارم ؟ غمهای مقدسم را که اصل و نسب آنها به تو می رسد, چگونه از یاد ببرم؟

خدایا امروز که پنجره ای برای تماشا و حنجره ای برای صدا زدن فرشتگان ندارم, امیدم به توست پس بی آنکه نامم را

بپرسی و دفتر های دیروزم را ورق بزنی , دوستم داشته باش....!


91/2/27::: 9:4 ص
نظر()
  
  

خدایا کنار پنجره می ایستم و مثل کسی که زیر باران خیس شده به تو نگاه می کنم و حرفهایم را برایت روی طاقچه , نزدیک گلهای شمعدانی می چینم . کاش تا قیامت بتوانم کلمه ها را یکی ,یکی روی هم بگذارم و کوهی سترگ بسازم , آنگاه چون شاعری دلشکسته از این کوه بالا بیایم و به تو سلام کنم. خدایا , می خواهم تا روزی که اسرافیل در صور خود می دمد با تو حرف بزنم . دعا کن صدایم نگیرد و کنار زنبق های عاشق از پا نیفتم . من در دل سنگهای سخت , در گلبرگهای نیلوفران تنها , در آواز کوتاه زنجره ها تو را جستجو می کنم کاش صدایم را لای برگهای درخت گردو پیچیده ام بشنوی . کاش راه مزرعه ابرها را به من نشان بدهی , کاش موجهای کهنه دریا بخاطر بیاورم . خدایا می خواهم کبوتری تازه سال باشم یا شکوفه ای بر شاخه درخت نارنج , می خواهم زندگی را بی دریغ دوست داشته باشم و در همین فرصت کوتاه زیستن فقط نام تو بر لبم باشد. می خواهم جور دیگری از تو بنویسم. می خواهم به شکل تازه ای کفشایم را بکنم و تا درگاه تو جلو بیایم . خدایا من از روزهای دود گرفته گریزانم و به شبهایی که مهتابی زیبا در دست دارند , پناه می برم , من از مردگان نمی ترسم و از سایه ها و کلاغها هراسی ندارم , من با نام توبه آسمان بر می گردم . خدایا بی آنکه نانی در دستهایم باشد و قبل از اینکه شعرهایم به خواب بروند تورا ستایش می کنم .خدایا قبل از اینکه گیسوانم سفید شوند و دست و پا بسته از صفحه شطرنج هستی بیرون بیایم , مرا به تالارهای بلورین سپیده ببر تا برای پلکهای خواب آلود ترانه بیداری بخوانم.


91/2/23::: 9:55 ص
نظر()
  
  
<   <<   6   7   8   9      >